تبانی کلاغ و روباه برای تکه پنیری
ابتدائی که بودم؛
استاد پروازی نبود؛ ویدئو و ریتم شیش و هشت ارزش نبود و نظام آموزشی شیش، سه، سه نبود.
ابتدائی که بودم؛
جشن و پرچم چسبانیِ ۲۲ روح الله بخشنامهای نبود؛ بین روباه و کلاغ در کتاب فارسی تبانی نبود و هیچ کلاغ ناتوبهای پرواز برفراز گنبدی را جرأت نبود.
اما
ابتدائی که بودم؛
در میلادهای آل محمد (ص)؛ به رسم قشنگی؛ به همنسلان من و همنامهای آن بزرگواران کرم میبخشیدند؛
سپاس و ارزشگذاری فقط بهخاطر همنامی؛ حتی به اندک بضاعت یک آفرین کارت.
نه یک آفرین؛ نه صد آفرین و هزار آفرین بلکه یک روزآفرین تا همه روز و روزگار آفرین.
محمدها و فاطمهها و علیها و به ویژه ما مَهدیها مملو از شوق و تشویق بودیم؛ نه برای بیستی حسابی و رتبهای تکرقمی.
تشویق برای فقط در نام آلمحمد(ص) بودن؛ محمد بودن؛ فاطمه بودن؛ علی بودن؛ مهدی بودن؛ مهدی بودم و این اکرام فقط بهخاطر محمد(ص) و فاطمه(س) و علی(ع) و مهدی(عج) بودند؛ فقط به خاطرِ همنام بودن.
چه مستیِ عارفانهٔ نابلوغی داشت آن آفرین تمجیدهای فقط همنام بودن.
نابالغ بودیم ولی …
نابالغ بودم و مست و نامست از عارفانهای که فقط املائش با عین علی را میدانستم.
نابالغ بودم و مست و نامست از عارفانهٔ همنامی آل محمد(ص) که دقایقی هوشیارگر نهیب میآمد پس آن همنسلان؛ آن نقیها و تقیها چه؟!
اسم آنها از این میخانهی مستیگرِ میلادهای محمدِ مَهدی پس چه؟!
یادم رفت!!
ابتدائی که بودم؛ عدالت هدفمند و یارانهای و رایانهای و لیتری و کارتی و کوفت و زهرماری نبود!
عدالت محض دلخوشی با املای عین علی بود.
روزگار به ناخواه و بلوغ گذشت و بودهایی که نباید نبود میشدند و نبودهایی گستاخانه بود شدند.
بیستها و رتبهها و … برای ما محمدها و فاطمهها و علیها و مهدیها آمدند و رفتند و نیمه شعبان به ظهرِ داغِ مردادِ تابستان رسید.
فقط آن روزآفرینها ماندنی شدند.
شرم … شرم شرح … هتاکی کلاغ و روباهی برای تکه پنیری … . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
یاد اهانت به حضرت امام هادی النقی(ع) آهنگ و وزن دلنوشتهام را برید!
به هر حال این ننگ بر پیشانی نسل ما ماند و جز پیشکش همان روزآفرینها به ساحت مقدس ائمه اطهار؛ بضاعت دیگری نداریم برای تطهیر این عین نجاست از نسل مان.
انشاالله که مقبول افتد و توفیق و فرصت جبران برای نسل انقلاب و جنگ ندیدمان وجود آید.
«هیچ شاعری نیست که به او الهام نشود، یا از فرشته ای و یا از شیطانی» حضرت محمد (ص)
شعر، هنر زمان پیامبر بود و با توجه به این مسئله، خالق تمام آثار هنری امروز، از شعر و نقاشی گرفته تا سینما و تئاتر،تحت تاثیر یک الهام، اثر خود را خلق می کنند، حال بسته به منبع الهام، ذات اثر شکل می گیرد؛ ربانی یا شیطانی.
سال ۵۹ بود که شاهین در بندر انزلی به دنیا آمد، در شش سالگی پدر دائم الخمرش را از دست داد و بعدها با اعتیاد برادرش روبه رو شد.
این عقده ها بار سنگین خود را روی دوش شاهین انداخته بودند که در کودکی علاقه اش به شعر را آشکار ساخت و در هجده سالگی نواختن گیتار را در سبک های کلاسیک و فلامینگو آغاز کرد و آوازهای هارمونی و سلفژ را نزد استاد سنگاچینی و مرحوم فریدون پوررضا آموخت.
ناسازگاری در دانشگاه و اخراج او، بغض عقدههای کودکی به اضافهی فشار اقتصادی و اجتماعی بر خانواده باعث شد شاهین یک اپوزیسیون بیمغز و تندرویی تمام عیار از کار دربیاید و تعمدا با دو بار خواندن به خاطر هتاکی ممنوع الصدا شد تا در سال ۱۳۸۴ پناهندگی در آلمان بگیرد.
دانشجوی اخراجی رشته ی جامعه شناسی،از همان ابتدا به شهوت شهرت داشت و تنها راه شهرت را در میان اپوزیسیون و رجز خوانی و جفتک پرانی برای سیستم و نظام تشخیص داد.
اوایل شعرهای او عموما به مسائل اجتماعی مربوط می شد،از حقوق زن (بخوانید فمنیسم ) گرفته تا وضعیت فجیع [!] حقوق بشر و عدالت اجتماعی در ایران.
بعد از انتخابات، شعر هایش علنا بوی گند سیاست خائنانه و حمایت گرفتند و تجاوز در بازداشتگاهها، ولایت فقیه و ترور ندا آقاسلطان، نُقل شعرها و ترانه هایش شدند.
رویهی شاهین نجفی، رویهی یک اپوزیسیون به اصطلاح عدالت خواه بود تا آنکه در بخشی از شعر ترانه ی «شر اعظم» روی دیگر خود را نمایان ساخت :
« به اسم اعظم شر و چش سه و تن مانا
به تثلیث دو سر کوه مخفی وخط ناخوانا
به [...] حالت نامیر آتش
شر اعظم یاختو سینا رژی ناکی وناوش
لی یوادش کوخنی ربی سنی خوراتنو لهلی به عینی
تو تیری سیکس راخنا حنی لنا حونی ژرا عنی و عدی
مارح وت یارب زج هدجس
مارح وت یارب زج هدجس
مارح وت یارب زج هدجس
نجفی درباره مفهوم این شعر مدتها سکوت کرد و بعد ها در جوابی زیرکانه ادعا کرده بود، این شعر تنها برداشتی ظریف و هنرمندانه از کتاب بیبل مقدس است و گفت : « من به هیچ کدام از این مفاهیم، از شیطان گرفته تا خدا، به صورت ایدئولوژیک اعتقاد ندارم »، چندی بعد یکی از کاربران فیس بوک مطلبی را درباره ی این شعر انتشار داد که به نظر قابل قبول و تامل برانگیز می آید :
به اسم اعظم شر و چش سه و تن مانا
به نام شیطان و جانور سه چشم که در انجیل اومده و تن مانا یعنی روح جاویدان شیطانی
به تثلیث دو سر کوه مخفی وخط ناخوانا
منظور از تثلیث دو سر تثلیث دجال ،جانور آخر الزمان و فاحشه بزرگ در انجیل است، در برابر پدر و پسر روح القدس. جنگ این دو تثلییث در اورشلیم اتفاق می افتد که همان کوه مخفی صیهون می باشد و با کتابی که به گفته ی انجیل فقط کسانی که به شیطان ایمان داشته باشند می توانند آنرا بخوانند.
به [...] حالت نامیر اتش
آلت مقدس نماد شیطان پرستان است، ابلیسک یعنی زایش جاویدان ابلیس که در فیلم ۶۶۶ هم به آن اشاره شده و آتش هم که نماد شیطان پرستان است.
(نویسنده جملات میانی را از حروف ابجد می داند ).
تو تیری سیکس یعنی ۳ تا شیشto three six
مارح وت یارب زج هدجس
و در نهایت این جمله که رمز این شعر است، کافی است کل جمله را بر عکس کنید : سجده جز برای تو حرام
سرآخر شاهین نجفی،شمشیر را از رو می بندد و تحت حمایت گسترده ی رسانه های بیگانه، از بی بی سی دولت انگلیس گرفته تا دویچه وله آلمان، توهین مستقیم به مذهب و اعتقادات شیعیان را آغاز می کند.
چندی قبل در ترانهای مسئله ی ظهور را زیر سوال برد و در آخرین اثرش، «نقی »،کار را تمام می کند. این ترانه به قدری موهن بود که صدای برخی از هم مسلکان نجفی را نیز درآورد، اما هنوز مشتی نادان، چشمان خود را بر حقیقت بسته اند و کورکورانه از این عنصر خود باختهی به ظاهر هنرمند حمایت می کنند.
«من وقتی کاری می کنم،به تبعات آن فکر نمی کنم و فقط رسالت (شیطانی) خود را انجام می دهم» شنیدن این جمله از چنین شخصیت سست عنصر و خود فروخته ای که پشت نقاب روشن فکری و با شعار آزادی اجتماعی دست به چنین اعمال احمقانهای می زند، همان بادگلو (و صحیحتر شکم) روشنفکری ست.
در شعر ترانه ی « نقی »، بیان برخی از معضلات اجتماعی و اقتصادی (که تنها در چهار یا پنج جمله بروز پیدا می کنند و باقی جملات، تنها برای توهین به اعتقادات و اشخاص است) امام هادی ( ع ) را به مواردی توهین آمیز و غالبا قبیح قسم می دهد و از او می خواهد که ظهور کند، چرا که مهدی موعود ( عج ) به خواب رفته است.
توهین مستقیم به جایگاه ولایت فقیه و شخص رهبری و همچنین توهین به امام خمینی ( ره ) در این شعر گنجانده شده و صدا زدن نام امام دهم شیعیان با بی احترامی، جزو بدیهیترین توهین در این هتاکی به حساب می آید.
این ناشعر سراسر توهین، نتوانسته حس نفرت نجفی را از عقاید و مذهب شیعیان ارضا کند به طوری که دامنهی توهین ها تا کاور آلبوم نیز کشیده شده.
در طرح کاور، گنبد حرم به شکل وقیحی به صورت سینهی زنان درآمده و پرچم بالای آن آرم همجنس بازان است و کبوتران اطراف گنبد به کلاغ تبدیل شده اند.
شاهین نجفی در مصاحبه هایی که برای حمایت از او ترتیب داده شده بود، بعد از انکار داشتن قصد توهین به اعتقادات و مذهب خاصی، امام علی النقی را تنها یک شخصیت تاریخی اعلام می کند و انگیزه ی احمقانه اش را برای استفاده از نام امام در اثرش، صفحهی «کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان » در فیس بوک می داند.
صفحه ای توهین آمیزی که بارها توسط هزاران کاربر، برای حذف آن درخواست شده ولی هنوز به فعالیت خود ادامه می دهد.
نجفی در محاصبه خود با دویچه وله می گوید : « کسانی که کارهای مرا گوش می کنند، می دانند که من یک آدم ضد دین نیستم [!] ولی نظرات خودم را نسبت به مذهب دارم و بدون اینکه قرار باشد به کسی توهین بشود، نظر خودم را می گویم. » وی درجای دیگری، یکی از خط قرمزهای خود را بحث توهین مشخص و فحاشی به ادیان و جریحه دار کردن آنها می داند.
حال سوال اینجاست که این شخصیت، خود دچار نوعی بیماری خاص روانی است و یا مخاطبان خود را عاری از هرگونه درک و شعور فرض کرده، چرا که در هر جمله ی ترانه ی مذکور می توان نمونه های توهین آمیز را به وضوح یافت و نجفی با احساس ترس از حکم ارتداد و سرنوشتش باز هم آن ها را انکار می کند و با افتخار اعلام می دارد که به هیچ وجه پشیمان نیست.
هفته نامه پرتو سخن
نظرات شما عزیزان: